سرویس جهان مشرق - «تریتا پارسی» نویسنده، تحلیلگر و فعال ایرانی-سوئدی ساکن آمریکا و بنیانگذار و رئیس «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایاک) در کتابی تحت عنوان «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی [۱] » جزئیات و تحلیلهای خود درباره روند مذاکرات برای دستیابی به برجام را تشریح کرده است. پارسی که مدرک مطالعات پیشرفته بینالملل خود را زیر نظر «فرانسیس فوکویاما» دریافت کرده، یکی از سرشناسترین مبلغان نزدیکی روابط میان ایران و آمریکا محسوب میشود و میگوید در جریان کامل مذاکرات هستهای بوده و کتابش در حقیقت روایتی از دل مذاکرات و برگرفته از اطلاعات دستاول از مذاکرهکنندگان کشورهای امضاکننده برجام از جمله شخص محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران و «جان کری» همتای آمریکایی وی است.
مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهایی منتخب از کتاب «از دست دادن یک دشمن» را خدمت مخاطبان محترم ارائه نماید. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
**مشرق آماده است پاسخ صاحبنظران و همچنین مسوولان و افرادی را که به هر نحو درباره آنها مطالبی در این کتاب آمده است، منتشر کند.**
آنچه در ادامه میآید، بخش ششم از این مجموعه گزارش است. در این بخش، قسمتی از فصل دهم کتاب تحت عنوان «امتیاز» آمده که به موضوع تسلیم شدن آمریکا مقابل مقاومت ایران در موضوع غنیسازی و رسیدن آمریکاییها به این باور که جمهوری اسلامی جنگ را به تسلیم ترجیح میدهد، پرداخته است.
بخش اول این مجموعه گزارش را از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا و بخش پنجم را از اینجا بخوانید.
بخش ششم / فصل دهم: امتیاز
ملک عبدالله میگفت «سر مار را قطع کنید»
ماه ژانویه سال ۲۰۱۲، «لئون پانتا» وزیر دفاع آمریکا زمان گریز ایران [مدت لازم برای ساخت یک بمب هستهای] را ۱۲ ماه برآورد کرده بود [۲] . ژانویه سال ۲۰۱۳، ایران این زمان گریز را به تنها ۸ تا ۱۲ هفته کاهش داده بود. اگر ایران تصمیم میگرفت به سمت ساخت بمب بشتابد، آمریکا ممکن بود زمان کافی برای متوقف کردن تهران از راه نظامی را نداشته باشد. «[جیک] سالیوان» [معاون ستاد کارکنان و دست راست هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا] ا شاره میکند: «ما ابتدای سال ۲۰۱۳ فهمیده بودیم که برای متوقف کردن پیشرفت برنامه هستهای ایران باید عجله کرد، چون زمان گریز آنها داشت به نقطهای میرسید که در عرض فقط چند هفته میتوانست به کمتر از ۲ ماه کاهش یابد.» علاوه بر این، رآکتور آب سنگین اراک هم تقریباً ۱۲ تا ۱۸ ماه با شروع به کار فاصله داشت و مسیر پلوتونیوم را هم، در کنار مسیر اورانیوم، به سوی ساخت یک [سلاح] هستهای برای تهران فراهم میکرد. «فیلیپ گوردون» مدیر ارشد سابق شورای امنیت ملی، طی مراسمی عمومی در واشینگتن توضیح داد: «اوایل سال ۲۰۱۳، زمانی که آمریکا مذاکرات هستهای مخفی با ایران را آغاز کرد، تهران اساساً در آستانه دستیابی به ظرفیت سلاح هستهای بود [۳] .»
رشد برنامه هستهای ایران و ناتوانی تحریمها در متوقف کردن آن، فرصتی دیگر را به دولت نتانیاهو داد تا آمریکا را برای اقدام نظامی تحت فشار قرار دهد. اسرائیلیها استدلال میکردند که مسیر تحریمی (دقیقاً همان سیاست فشاری که خودشان گرداننده اصلی آن بودند) ناکام بوده و آمریکا باید آماده باشد تا تأسیسات ایران را از طریق نظامی از بین ببرد. نتانیاهو با اشاره به کره شمالی به خبرنگاران گفت: «ما پیامدهای دستیابی یک رژیم یاغی به سلاحهای هستهای را دیدهایم. تحریم و گفتوگوی سختگیرانه همیشه نتیجهبخش نیست [۴] .» «موشه یعلون» وزیر دفاع نتانیاهو از خود او [۵] هم رُکتر بود: «دولتهای غربی باید درک کنند که تنها اقدام قاطعانه، تهدید را متوقف خواهد کرد. تنها وادار کردن رژیم ایران به انتخاب میان بمب یا بقا تهران را وادار به توقف پروژهاش خواهد نمود.» فشارهای مشابهی از سوی عربستان و برخی دیگر از کشورهای عربی در خلیج فارس نیز وجود داشت، اگرچه این کشورها عمدتاً دولت آمریکا را به صورت خصوصی تحت فشار میگذاشتند. تلگرافهای افشاشده از دولت آمریکا در سال ۲۰۱۱ نشان داد که «ملک عبدالله» پادشاه عربستان بارها به اوباما اصرار کرده بود که به ایران حمله کند، یا به عبارت دقیقتر، آمریکا را ترغیب کرده بود تا «سرِ مار را قطع کند [۶] .»
کاهش زمان گریز ایران (که نه تنها نشانه شکست تحریمها در توقف برنامه ایران، بلکه نتیجه مستقیم واکنش ایران به سیاست تحریمها بود) موجب شد تا تهدیدها [تهدید جنگ] در اواخر سال ۲۰۱۲ به اوج خود برسد. این تهدیدها با وجود اقدامات گسترده اوباما برای جلوگیری از جنگ، حتی از هر زمانی در دولت جورج دابلیو بوش هم بیشتر بود. به گفته «مایکل مورل» معاون مدیر سابق سیآیای «پیش از آغاز مذاکرات درباره توافق هستهای، ما از هر زمان دیگری از سال ۱۹۷۹ [و انقلاب اسلامی ایران] به جنگ با جمهوری اسلامی نزدیکتر بودیم.» اگر راه فرار دیپلماتیکی پیدا نمیشد، افزایش تنشهای تحریمی و هستهای در نهایت جنگ را تقریباً اجتنابناپذیر میکرد. «[گری] سِیمور» [مسئول سیاستهای عدم اشاعه در دولت اوباما] میگوید: «من معتقد بودم اگر همچنان به اعمال تحریمها ادامه میدادیم، در یک مقطع، ایرانیها میگفتند: «حالا باید تولید [اورانیوم با غنای] ۶۰ درصد را شروع کنیم. حالا باید ۹۰ درصد تولید کنیم.» این مسئله بالأخره به جنگ ختم میشد… قطعاً دیدگاه اوباما همین بود [۷] .»
این ارزیابی خطرناک را دیگر کشورهای ۱+۵ نیز داشتند. «سرگئی ریابکوف» معاون وزیر خارجه روسیه میگوید: «تهدید واقعی یک اقدام نظامی تقریباً مانند الکتریسیته در هوا قبل از توفان و رعدوبرق احساس میشد.» برای روسیه یک جنگ دیگر در مرزهای جنوبیاش فاجعه بزرگتری از دستیابی ایران به ظرفیت هستهای بود. برای اتحادیه اروپا که معتقد بود قمار فشار [علیه ایران] وضعیت را به طور خطرناکی به سوی جنگ سوق داده است، این تهدید جنگ «سناریویی کابوسوار بود.»
[توضیح مشرق: تهیبودن تهدید جنگ و روی میز بودن همه گزینهها و ناتوانی آمریکا در گشودن جبهه جدید درگیری (پس از یک دهه شکست و فرسایش نیروهای آمریکایی در افغانستان و عراق) بارها از سوی سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی هم مورد تاکید و تایید قرار گرفته بود.]
دست پر ایران از خلاقیت هستهای و دست خالی آمریکا از تحریم
واشینگتن دچار اشتباه محاسباتی شده بود. انتظارات و محاسبات آمریکا این بود که سیاست تحریمها میتواند تحلیل هزینه-فایده ایران را تغییر بدهد: ایران مقاومت میکرد، اما در نهایت به نقطه تسلیم میرسید. کلید حل مسئله، حفظ فشار، جلوگیری از دخالت اسرائیل، و ارائه راه فراری آبرومندانه به ایران بود. مهم بود که راهی که برای خروج از بحران جلوی پای ایران گذاشته میشود، تحقیرآمیز نباشد. تحلیل واشینگتن بر اساس این فرضیه استوار بود که وقتی فشار به حد خرد کردن برسد، مقامات ایران از جنگ و سقوط اقتصادی بیشتر از عقبنشینی هستهای خواهند ترسید. اما این فرضیه غلط بود.
این مسئله، ما را به عامل چهارمی میرساند که منجر شد تا دولت آمریکا موضع خود در قبال «غنیسازی صفر» [برای ایران] را تغییر بدهد. چنانکه یکی از تحلیلگران ایرانی نزدیک به شورای عالی امنیت ملی ایران میگفت: «تهران میتواند برنامه هستهایش را به شدت گسترش دهد، تأسیسات بیشتری بسازد، سانتریفیوژ اضافه کند، ذخیره [اورانیوم غنیشده] خود را افزایش دهد، اقدام به غنیسازی بیش از ۵۰ درصد کند، و غیره. اما آمریکا چه تحریمهای دیگری را میتواند اِعمال کند؟ [۸] » نه تنها ایرانیها اصرار میکردند بر خلاف غرب که دیگر چیزی برای تحریم کردن ندارد، آنها هنوز گزینههایی برای تشدید وضعیت [و تقویت اهرمهایشان] دارند، بلکه متغیرهای سیاست داخلی ایران به شدت با آنچه که واشینگتن و متحدانش تصور میکردند، متفاوت بود.
در بطن این موضوع، ساختار انگیزشی آیتالله خامنهای و محدودیتهای داخلیای بود که مقامات ایران با آنها مواجه بودند. ایرانیها خود را به روایتی گره زده بودند که میگفت مسئله هستهای در نهایت بهانهای بود که غرب از آن برای فشار بر ایران، جلوگیری از دسترسی این کشور به علم، و محروم کردن تهران از توانایی رسیدن به تمامی ظرفیتهایش استفاده میکرد. ایرانیها میگفتند ایرانی که تمامی ظرفیتهای بالقوهاش را بالفعل کرده باشد، با توجه به اندازه جمعیتی، سرمایه انسانی، منابع طبیعی و پیشرفت علمیاش، قدرتمندترین کشور در خاورمیانه خواهد بود. چنین ایرانی یک رقیب قدرتمند مقابل سلطه آمریکا بر منطقه خواهد بود؛ چشماندازی که غرب مستأصلانه به دنبال جلوگیری از تحقق آن بود. طبق روایت ایران، این ماجرا نه فقط یک پدیده جدید، بلکه یک واقعیت تاریخی بود. طی دو قرن گذشته، طرحهای استعماری غرب برای منطقه ایجاب کرده بود که برای برقراری موازنه علیه ایران، این کشور تضعیف و همسایگان عربش تقویت شوند. مسئله هستهای صرفاً جدیدترین فصل در فهرست طولانی تلاشهای غرب برای تسلیم کردن ایران بود.
ایرانیها به دخالت انگلیس در سیاست داخلی کشورشان در قرنهای نوزدهم و بیستم اشاره میکردند، از جمله کودتای ۱۹۵۳ [۲۸ مرداد ۱۳۳۲] علیه محمد مصدق، نخستوزیر منتخب و دموکراتیک ایران، به منظور جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت این کشور. (مصدق میخواست ۵۰ درصد از درآمدهای نفتی ایران به دولت این کشور تعلق یابد، اما انگلیسیهایی که کنترل صنعت نفت ایران را در اختیار داشتند و میخواستند تنها ۱۹ درصد از درآمد این صنعت را به ایرانیها بدهند، این پیشنهاد را غیرقابلقبول میدانستند [۹] .) غربیها حتی با شاه هم که خود آمریکا و انگلیس پس از کودتای ۱۹۵۳ او را به قدرت رسانده بودند، رفتار مشابهی داشتند. هنگامی که شاه میخواست ایران را به سازنده و صادرکننده فولاد تبدیل کند، آمریکا و انگلیس اجازه دسترسی تهران به فناوری لازم برای تأسیس صنایع فولاد را ندادند. واشینگتن و لندن میگفتند ایران باید نیاز خود به فولاد را در بازار فولاد بینالمللی برطرف کند. در عوض (به شکلی غریب شبیه به مسئله هستهای) شاه هم برای به دست آوردن فناوری صنایع فولاد به مقامات کمونیست در مسکو (که از آنها متنفر بود) روی آورد. (امروزه روسیه بزرگترین بازیگر خارجی در برنامه هستهای ایران است.)
در همینباره بخوانید:
›› آمریکا چگونه در یک کشور کودتا میکند
›› سیا در یک قرن گذشته چند بار کودتا کرده است
›› توافق محرمانه ایران با روسیه برای صادرات نفت؟ / نقش چین و هند در دور زدن تحریمهای آمریکا
تاریخ نشان داده سازشکاری تنها غربیها را جسورتر میکند
طبق روایت ایرانی، تاریخ ثابت کرده است که همکاری با آمریکا تلاشهای غرب برای تسلیم ایران را متوقف نخواهد کرد. از قرارداد «کونوکو [۱۰] » در سال ۱۹۹۴ [قرارداد نفتیای که دولت کلینتون در لحظه آخر جلوی آن را گرفت [۱۱] ] تا کمکهای اساسی ایران در افغانستان در سال ۲۰۰۱، تا پیشنهاد ایران مبنی بر مذاکره در سال ۲۰۰۳، تا «اعلامیه تهران [۱۲] » در سال ۲۰۱۰ [توافق ایران، برزیل و ترکیه برای عبور از محدودیتهای هستهای آمریکا – جزئیات بیشتر]، تاریخ مملو از نمونههایی بود که نشان میداد اقدامات سازشکارانه ایران صرفاً موجب تشدید سیاستهای غرب شده است.
در همینباره بخوانید:
[آیتالله] خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود در ماه فوریه سال ۲۰۱۳، برای دفاع از استراتژی مقاومت، به طور خاص به همین مسئله اشاره کرد [متن دقیق سخنرانی رهبر ایران]:
تحریمها دردناک و رنجآور هستند، اما دو راه برای واکنش به چنین دردی وجود دارد: یک گروه آنهایی هستند که برای بخشش التماس میکنند، اما ملت شجاعی مانند ایران سعی خواهد کرد منابع داخلی خود را بسیج کند و با جدیت و شجاعت از «منطقه خطر» عبور کند… آمریکاییها باید نشان دهند که نمیخواهند زورگویی کنند، نشان بدهند که شرارت نمیکنند، نشان بدهند که گفتار و رفتارشان غیرمنطقی نیست و به حقوق ملت ایران احترام میگذارند، نشان بدهند که منطقه را به سوی درگیریهای بیشتر سوق نمیدهند، و در امور داخلی ملت ایران دخالت نمیکنند؛ آنگاه خواهند دید که جمهوری اسلامی خیرخواه است و ملت ایران منطقی هستند. این تنها راه تعامل با جمهوری اسلامی است [۱۳] .
در همینباره بخوانید:
بنابراین [آیتالله] خامنهای اصرار داشت که اگر ایران استوار بایستد و حاضر به عقبنشینی نشود، خستگی دنیا از تحریمها در نهایت موجب فروپاشی این سیاست خواهد شد و غرب را وادار خواهد کرد تا یک بار برای همیشه با ایران کنار بیاید. دقیقاً به خاطر تجربیات گذشته جمهوری اسلامی از برخورد با غرب هم بود که هیچ روایت رقیبی در ایران [برای استدلالهای رهبر این کشور] وجود نداشت. یکی از افراد داخل رژیم ایران میگوید: «اگرچه افراد خارج از هسته اصلی حکومت، میتوانند صدا و نفوذ داشته باشند، اما غمانگیز است که باید گفت هیچیک از این افراد در واقع استراتژیای در مورد چگونگی اصلاح سیاست امنیت ملی کشور ندارد. بنابراین هسته اطرافیان آیتالله خامنهای نه تنها قویترین، بلکه تنها گروهی است که استراتژی دارد [۱۴] .»
ناتوانی منتقدان درون رژیم در تدوین یک استراتژی و روایت جایگزین تا حدودی نتیجه ناتوانی کشورهای غربی در ترسیم و گذاشتن راه دیگری مقابل ایران به شکلی قانعکننده بود. این منتقدان با توجه به اینکه میدانستند آمریکا از ارائه تخفیفهای تحریمی معنادار در مذاکرات ۱+۵ امتناع میکند، نمیتوانستند ثابت کنند که تلطیف موضع ایران در زمینه هستهای، خروج محترمانه از مناقشه هستهای را تضمین خواهد کرد. هیچ نشانه متقاعدکنندهای توسط ۱+۵ ارائه نشده بود که نشان دهد اگر ایران رفتار خود را تغییر دهد شرایط در مذاکرات هستهای چه تغییری خواهد کرد. در نتیجه، روایت تندروها نه تنها در بحثهای داخلی به چالش کشیده نمیشد، بلکه در اثر تشدید تنشها به موجب سیاست فشاری که هر دو طرف اتخاذ کرده بودند، بیش از پیش تثبیت میشد. علاوه بر این، فشار [غربیها] دقیقاً به همین دلیل که روی برنامه هستهای ایران (که ایرانیها آن را حق حاکمیتی خودشان میدانستند) متمرکز بود به شعلهور شدن احساسات ملیگرایی در داخل این کشور کمک و ایرانیها را متحدتر کرد. به بیان [محمد] جواد ظریف، وزیر خارجه ایران:
[فشار خارجی] ابزاری برای تضمین اتفاق ملی داخلی [به نفع برنامه غنیسازی] در اختیار ما گذاشت. بنابراین جالب بود که یک دوگانگی را داشتیم؛ موضوع هستهای در سطح بینالمللی یک اتفاقنظر را [علیه ایران در ۱+۵] به وجود آورده بود و در داخل ایران یک اتفاقنظر را [علیه آمریکا] ایجاد کرده بود… مؤثرترین راه برای متحد کردن ملت ایران دقیقاً همین بود [۱۵] .
سفیر سابق ایتالیا: تحریمها از الطاف خفیه خدا به ایران بود
بدون ظهور یک روایت جایگزین در ایران جهت زمینهسازی برای تغییر در سیاستهای این کشور، استراتژی تحریمها به هیچ عنوان نمیتوانست موفق به تغییر محاسبات هستهای ایران شود. حتی اختلافات جدی میان نخبگان ایران هم نمیتوانست تأثیری روی یکپارچگی رژیم در مسئله هستهای و یا در واکنش به تحریمها نداشت. بهعکس به نظر میرسید تحریمها عامل اتحاد نخبگان ایران شدهاند، نه اختلاف آنها. به علاوه اگرچه تحریمها بخش خصوصی ایران را ویران کرده بود، اما بازیگران این بخش (بر خلاف آنچه در استراتژی تحریمها پیشبینیشده بود) برای تغییر سیاستهای هستهای رژیم لابی نمیکردند؛ دقیقاً به همان دلیل نبودن یک روایت جایگزین. بازیگران بخش خصوصی ایران در عوض برای حداکثرسازی امتیازاتی لابی میکردند که میتوانستند «در چارچوب» استراتژی کنونیِ مقاومت در برابر فشار غرب از دولت دریافت کنند.
در سوی دیگر، طرفداران استراتژی تحریمها در کاخ سفید معتقد بودند که سیاست تحریم به صورت خطی [و بلافاصله] به نتیجه نخواهد رسید. طبق این روایت، تهران قادر بود برای مدت زمانی طولانی مقابل تحریمها مقاومت کند و تنها پس از رسیدن فشار به نقطه اوج خود تسلیم میشد. قبل از رسیدن به این نقطه عطف، موفقیت یا شکست تحریمها قابلارزیابی نبود. با این وجود، نقاط اوج به طور تصادفی ظاهر نمیشوند، بلکه میتوان عوامل ایجادکننده آنها را پیشبینی کرد. این عوامل شامل ظهور روایتی در میان نخبگان میشد که سیاست تداوم وضعیت موجود را به چالش بکشد و نشان دهد که بخشهای مهمی در ایران مانند جامعه تاجران، فشار به دولت برای تغییر سیاست هستهای را آغاز کردهاند. این در حالی بود که تا اواخر سال ۲۰۱۲ دیگر کاملاً مشخص شده بود که رسیدن به یک نقطه اوج تا پیش از آغاز کمرنگ شدن فشار تحریمها و اجتنابناپذیر شدن خطر جنگ ممکن نیست.
در همینباره بخوانید:
›› «برایان هوک» کیست و در «گروه اقدام ایران» چه مأموریتی دارد؟
›› اتاق جنگ آمریکا علیه ایران کجاست و در رأس آنچه کسانی هستند؟
در بیان «روبرتو توسکانو» سفیر سابق ایتالیا در ایران:
صداهای پراگماتیک درون رژیم… باید بتوانند به طور قانعکنندهای اثبات کنند که با کنار گذاشتن نه تنها لفاظیهای تحریکآمیز بلکه سختگیریهای ایدئولوژیک [ایران]، میتوان هم منافع ملی و هم بقای رژیم را بهتر محقق کرد. مشکل اینجاست که تحریمها اثبات چنین مسئلهای را سختتر میکند و موهبتی مخفی [و از الطاف خفیه] برای افرادی بود که تلاش میکردند ایرانیها را حول محور رژیم و در برابر فشار خارجی متحد کنند.
در همینباره بخوانید:
›› تحریم ایران دلار را نابود خواهد کرد
›› ارز آمریکا در سراشیبی سقوط / کدام کشورها به دنبال حذف دلار هستند و چرا؟
استراتژی فشار در آسیب زدن به اقتصاد ایران نتیجهبخش بود، اما روی هم رفته موفق نبود. علت این واقعیت آن بود که این استراتژی نتوانسته بود معادلات هستهای ایران را تغییر دهد، چون پیچیدگی لازم برای شکافتن روایت غالب در ایران و ایجاد انگیزه در نخبگان این کشور با هدف اصرار به تغییر سیاست را نداشت. علاوه بر این، در همان حال که بازی «مرغ و تخممرغ» [و دور باطلی] که در نتیجه سیاست تحریمها آغاز شده بود داشت آمریکا و ایران را به سمت لبه پرتگاه [جنگ] میبرد، اعتقاد [استراتژیستهای تحریم واشینگتن] به اینکه «ایرانیها در نهایت برای جلوگیری از جنگ تسلیم خواهند شد» هم نادرست از آب درآمد. غرب بار دیگر دچار اشتباه در محاسبه ساختار انگیزشی آیتالله خامنهای شده بود.
تحقق کابوس آمریکا: ایران حاضر بود بجنگد اما تسلیم نشود
رهبر عالی ایران کاملاً آگاه بود که تقلب در انتخابات سال ۲۰۰۹ [!] به قیمت از دست رفتن چندین بخش [از جامعه] تمام شده است و بنابراین [حکومت ایران] به بخشهای معدود باقیمانده که هنوز از رژیم حمایت میکردند و به مشروعیت آن معتقد بودند، بیشتر وابسته شده است. این حامیان همچنین افرادی بودند که بیشترین اعتقاد را به روایتی داشتند که مقاومت مقابل غرب را برای حفظ استقلال ایران ضروری میدانست. هرگونه تغییری در این سیاست [مقاومت]، توسط این افراد به عنوان تسلیم مقابل خواستههای غرب، یعنی نقض «روایت مقاومت» رژیم تلقی میشد، و میتوانست با تغییر موضع آنها در حمایت از حکومت دینی، بقای رهبری و رژیم را به خطر بیندازد.
«محمد نهاوندیان» رئیس دفتر و سرپرست نهاد ریاستجمهوری [حسن روحانی] که آن زمان رئیس اتاق بازرگانی ایران بود، میگوید: «ما معتقد بودیم بهرغم هزینهها مجبور هستیم مقاومت کنیم، چون [غربیها] دو گزینه جلوی ما گذاشته بودند: یا با وجود هزینهها مقاومت کنیم، یا تسلیم شویم و به غرب چراغ سبز نشان بدهیم تا درباره مسائل دیگر هم به ما فشار بیاورد [۱۶] .» شاید مهمتر این بود که از دیدگاه [آیتالله] خامنهای، این سناریو [ی تسلیم] برای بقای رژیم تهدید بزرگتری بود تا حتی رویارویی نظامی با آمریکا. [آیتالله] خامنهای اگرچه احتمالاً معتقد نبود که ایران میتواند برنده جنگ با آمریکا باشد، اما مطمئناً اعتقاد داشت که [جمهوری اسلامی] میتواند از چنین جنگی جان سالم به در ببرد و حتی قدرت [و اتحاد] داخلیاش پس از جنگ بیشتر از قبل هم بشود.
این عامل، اصلیترین دلیل [برای تغییر موضع آمریکا در قبال غنیسازی ایران] بود و یک واقعیت اوایل سال ۲۰۱۳ دیگر برای تصمیمگیرندگان در کاخ سفید مسلم شد: احتمال جنگ با ایران بیشتر از احتمال تسلیم شدن ایران مقابل استراتژی تحریم است. یک مقام سابق کاخ سفید میگوید: «من فکر میکنم ما داشتیم به واقعیت پی میبردیم که اگر تغییری [در بنبست کنونی] به وجود نیاید، در مسیر بدی قرار گرفتهایم. داشتیم به سوی نوعی درگیری نظامی با ایران حرکت میکردیم. طرفهای عمانی در گفتوگو با واشینگتن چندین بار این مطلب را انتقال داده بودند که مقامات ایرانی مانند «[علیاکبر] صالحی» [وزیر امور خارجه وقت ایران] اصرار دارند که ایران خطر جنگ را به جان میخرد اما غنیسازی را رها نمیکند. تحلیلگران خود عمان هم به همین نتیجه رسیده بودند. عمان بر اعتقاد داشت ایران میداند که در جنگ شکست خواهد خورد، اما معتقد است این جنگ همچنین به معنای پایان نفوذ آمریکا در منطقه خواهد بود.
در همینباره بخوانید:
مقامات ایرانی طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ به من گفتند که جنگ عراق پیشاپیش آمریکا را از یک «ابرقدرت» به یک «غول شَل» تبدیل کرده است [۱۷] . بنابراین یک جنگ دیگر در منطقه کافی است تا کار آمریکا به عنوان یک ابرقدرت یکسره شود و پرونده سلطه این کشور در خاورمیانه بسته شود. ایران نیز در اثر جنگ ویران خواهد شد، اما طی یک یا دو دهه میتواند [مثل ققنوس] به نقطه قبلی بازگردد و سپس از فرصتی که خروج آمریکا از خاورمیانه به وجود آورده برای تشکیل نظم نوین در منطقه استفاده کند. اگرچه این سناریو ابتدا به عنوان صرفاً نمایش پهلوانپنبهای ایران نادیده گرفته میشد، اما تا سال ۲۰۱۳ دیگر سخت میشد نظریهای را رد کرد که معتقد بود سناریوی جنگ ممکن است یکی از محاسبات جدی ایرانیها باشد.
در همینباره بخوانید:
›› جنگ با ایران، آمریکا و ترامپ را نابود خواهد کرد
›› نه فشار و تحریم جواب میدهد، نه جنگ نظامی / ترامپ باید با برجام به جنگ جمهوری اسلامی برود
اوایل سال ۲۰۱۳ وقتی من و همکارانم «بیژن خواجهپور» [داماد خانواده «نمازی» ها و از مدیران گروه «آتیه بینالملل» - جزئیات بیشتر اینجا و اینجا] و «رضا مرعشی» [مدیر تحقیقات شورای ملی ایرانیان آمریکا، نایاک، که تریتا پارسی بنیانگذار آن است] گزارشی را دقیقاً با همین نتایج به دولت آمریکا ارائه کردیم [۱۸] ، یکی از معماران رژیم تحریمها با طرح این مسئله ما را به چالش کشید که در چشمانداز ترسیمی طراحان تحریم، جامعه تجاری نبود که برای تغییر در استراتژی هستهای ایران لابی میکرد. وی معتقد بود کار به جایی خواهد رسید که یکی از مقامات ارشد سپاه پاسداران هیچ راه دیگری نخواهد داشت جز اینکه مقابل [آیتالله] خامنهای بایستد و به او التماس کند تا مقابل خواستههای غرب تسلیم شود تا نکند اقتصاد ایران از هم بپاشد. من تصدیق کردم که تحریمها ممکن است کار ایران را به اینجا برسانند، اما از او پرسیدم: با کدام اطمینان میگویید آن مقام سپاه پاسداران به [آیتالله] خامنهای پیشنهاد میکند تسلیم شود و به او اصرار نمیکند که برای جنگ آماده شود؟ اگرچه [با زبان] هیچ پاسخی نداد، اما چهرهاش حرف [های زیادی] میزد.
آنچه خواندید، بخش ششم از یک مجموعه گزارش بود. بخش اول را از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا و بخش پنجم را از اینجا بخوانید. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهد شد.
همچنین برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون» و «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۵] «یووال اشتاینیتز» یکی دیگر از وزرای کابینه نتانیاهو گفته بود وقتش رسیده که جمهوری جامعه جهانی «ضربالاجل، جدول زمانی، یا حتی تهدید نظامی» علیه ایران اعلام کند. لینک
[۸] "Never give in and never give up" - The Impact of Sanctions on Tehran’s Nuclear Calculations Link
[۱۴] منبع شماره ۸
[۱۵] مصاحبه نویسنده با محمدجواد ظریف، ۲ جولای ۲۰۱۵ (پنجشنبه، ۱۱ تیرماه ۱۳۹۴)
[۱۶] مصاحبه نویسنده با محمد نهاوندیان، ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵ (پنجشنبه، ۲ مهرماه ۱۳۹۴)
[۱۷] طی این مدت، مقامات ایرانی از جناحهای مختلف در گفتوگوهای متعددی که من [تریتا پارسی] با آنها داشتم به استدلال «غول شَل» اشاره کردند.
[۱۸] این گزارش همان گزارشی است که در منبع شماره ۸ آمده است.